معراج حضرت رسول(ص)
اثرسلطان محمد نقاشآیدین آغداشلو
در جست و جوى "ابعاد معنوى" یک اثر هنرى، نزدیکترین پاسخ را شاید بتوانیم در اثرى یگانه و درخشان، یعنى در نقاشى "معراجحضرت رسول" اثر سلطان محمد نقاش بیابیم. این اثر، همراه با سه اثر دیگر منسوب به او، در نسخهى خطى مصور خمسهى نظامى، سفارش شاه طهماسب صفوى قرار گرفته است که در فاصلهى میان سالهاى 942 تا 947 هجرى قمرى نقاشى و خوشنویسى شده است و خوشنویس آن شاه محمود نیشابورى، خطاط بسیار معتبر و مشهور قرن دهم هجرى قمرى است.
آثار دوست محمد، جز در خمسهى نظامى شاه طهماسب، در شاهنامهى شاه طهماسبى و در یک دیوان مصور حافظ دیده مى شود و جز اینها، تصاویرى از شاهزادگان و مردان جوان درحال مطالعه و تعدادى نگارگرى دیگر به او منسوباند. در انجامهى این کتاب آمده است که"فى سلخ شهر ربیع الاول سنه سبع و اربعین و تسعمایه" خوشنویسى آن تمام شده است و قطعاً نقاشى ها نیز در فاصله ى پنج ساله ىآغاز و اختتام کتاب ساخته و پرداخته شدهاند.
این خمسه، ظاهراً تا انتهاى زمان فتحعلیشاه قاجار در کتابخانهى سلطنتى حفظ مى شده تا این که در سال 1880 براى موزهى بریتانیا،از طریقى نامعلوم، خریدارى شده و تا به امروز در همان جا محفوظ مانده است.
خمسهى نظامى شاه طهماسب صفوى 396 ورق و چهارده مجلس نگارگرى دارد که به سلطان محمد و میرک و میرزاعلى و میرسیدعلى و مظفرعلى منسوباند، که از بزرگ ترین هنرمندان دوران خود به شمار مىروند. این اثر بى نظیر، هر چند از حیث تعداد آثار به پاى شاهنامهى شاه طهماسبى نمى رسد، اما هر کدام از مجالس نگارگرى آن، با بهترین نمونههاى شاهنامه ى شاه طهماسبى پهلو مى زنند و در جاهایى بر آنها پیشى مىگیرند.
![]()
سلطان محمد نقاش، که در ترقیمهها ( نوشته ها)خود را "سلطان محمد"، "استاد سلطان محمد" و "سلطان محمد عراقى" مى نامد، به روایت قاضى میراحمد منشى قمى در کتاب گلستان هنر که در حدود سال هزار هجرى قمرى نوشته شده است: "استاد سلطان محمد ازدارالسلطنهى تبریز است در وقتى که استاد بهزاد از هرات به عراق آمد استاد سلطان محمد، روش قزلباش را بهتر از دیگران ساخته بود. وفاتش در دارالسلطنهى تبریز بود. مولانا میرزاعلى ولد مولاناى مشارالیه است. در فن نقاشى و تصویر و چهرهگشایى نظیر و عدیل نداشت و تصویر را به جایى رسانده بود که کم کسى مثل او شد و در ایام پدر، در کتابخانهى شاه جم جاه، شاه طهماسب نشو و نما یافت."
دوست محمد هروى نیز در دیباچهى مرقع بهرام میرزاى صفوى از او نام برده است "استاد نظامالدین سلطان محمد که تصویر را بهجایى رسانیده که با وجود هزار دیده فلک مثلش را ندیده؛ از جمله صنایع اش که در شاهنامه(1)... مصور است، موضع پلنگ پوشان است که شیرمردان بیشهى تصویر و پلنگان و نهنگان کارخانهى تحریر از نیش قلمش دل ریش و از حیرت صورتش سر در پیشاند...". سلطانمحمد، ظاهراً از شاگردان مکتب کمالالدین بهزاد متوفى به سال 942 هجرى قمرى بوده است و احتمالاً به همراه او از هرات، به تبریز رفته و در کتابخانهى سلطنتى مشغول به کار شده است. سلطان محمد طى سالیان، به مدارج ترقى، رسیده و در دورانى که شاه طهماسب به نقاشى و خوشنویسى توجه بسیار داشته، به سمت معلمى او برگزیده شده است و این، مهم ترین امتیاز بوده که یک نقاش آن عصرمى توانسته آرزوى دستیابى به آن را داشته باشد.
![]()
سلطان محمد، چونان دیگر هنرمندان مهم دورانش به کار در کتابخانهى سلطنتى ادامه داد وهنرمندان معتبرى مانند محمدى، برج على اردبیلى، استاد حسین قزوینى، مولانا محمد،محمدمعینالدین، میرحسین دهلوى و فرزندش میرزا على از محضرش سود بردند.
آثار دوست محمد، جز در خمسهى نظامى شاه طهماسب، در شاهنامهى شاه طهماسبى و در یک دیوان مصور حافظ دیده مى شود و جز اینها، تصاویرى از شاهزادگان و مردان جوان درحال مطالعه و تعدادى نگارگرى دیگر به او منسوباند.
نگارگرى "معراج حضرت رسول" از درخشانترین نمونههاى تاریخ نگارگرى ایران است وبىشک، در میان بهترین نگارگرىهاى قرن دهم هجرى قمرى ایران - که خود دورهاى منحصر به فرد در این هنر بىهمانند است- قرار دارد.
![]()
در این اثر، تصویر پیامبر که صورت مبارکش با نقاب سپیدى پوشیده شده است، سوار بر بُراق و در میان خیل کروبیان - پانزده فرشته - نمایانده شده است و جبرئیلِ در حال راهنمایى، پیشاپیش براق در پرواز است.
ترکیببندى این اثر به صورت مارپیچى گسترده است که از پایین، سمت راست کار شروع مى شود و تا به فرشته قرار گرفته در پشت بُراق ختم مىشود. در نقطه مرکزى و مرکز ثقل این مارپیچ، حضرت رسول سوار بر بُراق تصویر شده است که با انوار طلایى شعله ور گرداگرد حضرت و براق، تشخّصى جداگانه یافته است.
چنین شعلههایى گرداگرد سر جبرئیل نیز قرارگرفته است و در سینى و قندیلى که در دست دو فرشته دیگر است نیز دیده مىشود، و فرشتگان، به استثناى جبرئیل، همگى از این هاله تقدس عارىاند. ماه در پایین، سمت راست آسمان نقاشى شده است و ابرهاى سپید پیچان و انبوه، گرداگرد ماه را تا نیمه آسمان پوشانیدهاند و در آسمانبالاى سر حضرت رسول، ستارههاى متعدد طلایى رنگ دیده مىشوند. فرشتگان با عبودیت ومهر، مجمر و البسه و میوهها و ظرفهاى غذا و کتاب (قرآن؟) و تاج را حمل مى کنند و درنمونههاى استثنایى، فرشتهاى که حامل ظرف غذا در بالاست، تمام رخ تصویر شده است.
نگارگرى "معراج حضرت رسول" از درخشانترین نمونههاى تاریخ نگارگرى ایران است وبىشک، در میان بهترین نگارگرىهاى قرن دهم هجرى قمرى ایران - که خود دورهاى منحصر به فرد در این هنر بىهمانند است - قرار دارد. براى درک این ترکیببندى فاخر و مجلل و خاص، مىشود این نگارگرى را با نگارگرىهاى مشابه، مثلاً در کتاب معراجنامه 840 هجرى قمرىِ محفوظ در کتابخانه ملى پاریس، مقایسه کرد و به خلاقیت شگفتانگیز و منحصر به فرد آن پى برد. در این معراجنامه که به خط اویغورى نگاشته شده است، تصاویر عموماً در قابهاى مستطیلى افقى قرار گرفتهاند و تناسب موضوع و فضاى پس زمینه، به سود موضوع (حضرت رسولِ سوار بر براق و فرشتگان و بناها و مخلوقاتغریب) است و فضا اندک است و بیشتر به قصد تزیین کار شده است. تنوع حرکات و حالات درآن بسیار محدود است و در نمونهاى مشابه به نگارگرى سلطان محمد، که جبرئیل به صورتعلمدار حضرت نموده شده است، فضاى اندکى دیده مىشود. بدیهى است یکصد سال فاصله میان این دو نقاشى، تجربهها و خلاقیتهاى تازهاى را حاصل داده است و چنین قیاسى چندانمنصفانه نیست، اما به هر حال، حالت بسیار زنده و سراسر لطف نگارگرى سلطان محمد، نه تنها در قیاس با معراجنامه تیمورى، که با هر اثر دیگرِ قرن دهم هجرى قمرى، تفاوت آشکار دارد. ازمیان نمونههاى مشابه دیگر مى توان به نگارگرى معراج حضرت رسول در نسخه دیگرى ازخمسه نظامى متعلق به سال نهصد و یازده هجرى قمرى اشاره کرد.
![]()
در این نگاره، با همین موضوع، با مجموعه بسیار مفصل و پیچیدهاى روبرو مىشویم که درآن آسمان و خانه کعبه و درختان و کوهها، با جزئیات فراوان نمایش داده شدهاند و در آسمان که به صورت مربع کاملى در میان منظره قرار گرفته است. ابرهاى پیچاپیچ طلایى، حضرت رسول وفرشتگان را در بر گرفتهاند و فرشتگان چنان ظریف و ریز ترسیم شدهاند که در نظر اول، چندانمشخص نمىشوند و جبرئیل راهنما نیز در آن غایب است.
فرشتگان در نگارگرى سلطان محمد، هر کدام در شکلى متفاوت ترسیم شدهاند و حالتچهرههایشان نیز مختلف است. حالتهاى خاص فرشتهاى که دستها را به دعا متصل کرده و فرشتهاى که حامل کتاب است، دیدنى است. چهرههاى تمام رخ و نیم رخ نیز در میانآنها دیده مىشود و کلاهها و سربندها و جامههاى فرشتگان نیز، هر یک به گونهاى متفاوتطراحى شده است.
![]()
رنگآمیزى درخشان و استادانه این نگارگرى به صورت سه رنگ اصلى لاجوردى و سپید و طلایى، و رنگ هاى متعدد زرد و آبى و نارنجى و سبز و قرمز، مجموعهاى دلپذیر و شگفتانگیز به وجود آورده است. طراحى و قلم گیرى بى نهایت ظریف و دقت در تمامى جزئیات نشانهى اخلاص و دلبستگى تام و تمام هنرمند است به موضوع مقدس کار او. بعضى از چهرهها مثلاً چهرهاى که در سمت چپ بالاى صفحه ترسیم شده، با چهرههاى سنتى دیگر فرشتگانتفاوت آشکار دارند و نگاه فرشتهاى که تاج در دست دارد، در جهتى کاملاً ابداعى و استثنایى، بهسوى ما، یعنى بیننده نقاشى، متوجه است. سلطان محمد، در این اثر، تذهیب چندانى به کارنبرده و با اختصارِ در تزئین مجال لازم را براى نمایش حالات و حرکات فراهم آورده است، و از سویى، ابرهاى سپید پیچاپیچ و شعلههاى طلایى فراوان و سرکش، عنصر تزئینى پرقدرتى را به نحوى شگفتانگیز به نمایش مىگذارند. "معراج حضرت رسول" اثر سلطان محمد نقاش، نمونهى کامل و شایستهاى است از یک اثر مذهبى و معنوى که، در عین حال، به تمام سنت نگارگرى ایرانى وفادار و وابسته است. در این شاهکار منحصر به فرد، از تمامى عناصر زمینى وخاکى استفاده شده است تا اثرى کاملاً فرازمینى به وجود آید و سعى هنرمند در تصویرگرىِ هرچند ناقص و محدود او و یا هر هنرمند دیگرى طرحى ازعالمقدس، به حد کمالى که مقدورانسان است منجر شده است.
نگارگرى "معراج حضرت رسول" چونان گوهرى بر تارک نگارگرى ششصد ساله ایرانىمىدرخشد، و تا جستجوى انسان در ایصال به ملکوت ادامه دارد، ادامه خواهد داشت. تصور و آرزوى هنرمند در رسیدن به چنین تصویرى، در هنر غرب نیز نمونههایى دارد، ازآثار هنرمندان بزرگ دوره رنسانس ایتالیا تا تصویرگرىهاى ویلیام بلیک (1757 - 1827) میلادى و نقاشى هاى استادان بزرگ مکتب فلاماندر، چنین نیتى را مىتوان مشاهده و تعقیبکرد، اما در بسیارى از نمونههاى نقاشى مذهبى غربى نیز، نتیجه دیگرى حاصل شده است: یعنى به جاى "آسمانى شدن عناصر خاکى"، "خاکى شدن عناصر آسمانى" صورت پذیرفته است.
نگاهى به نقاشى "تصلیب" در محراب آیزنهایم، اثر ماتیاس گرونه والد آلمانى (1470 - 1528) میلادى که رنجى کاملاً بشرى را در چهره و اندام در هم پیچیده مسیح نمایش مىدهد، و نیز دربسیارى از صحنههاى "تصلیبِ" نقاشى شده به وسیله پیتر پاول روبنس (1577 - 1640) میلادى که مسیحى تنومند و فربه را تصویر مىکند، گواه این نوع دیدگاه و عملکرد است. نقاشى که موضوعى دینى و معنوى را انتخاب مىکند مىداند که تمامى سعى و تخیل و خلاقیت خود را در راه نمایش جهانى فراخاکى و قدسى و ملکوتى باید به کار برد و چنین تصویرگرى خطیرى،چالش سهلى نیست.
نگارگرى "معراج حضرت رسول" اثر سلطان محمد نقاش، نشانه توفیق عظیم و سربلندى اودر این چالش است که حاصلش چونان گوهرى بر تارک نگارگرى ششصد ساله ایرانىمىدرخشد، و تا جستجوى انسان در ایصال به ملکوت ادامه دارد، ادامه خواهد داشت.
پی نوشتها:1 - احوال و آثار نقاشان قدیم ایران/ محمدعلى کریمزادهى تبریزى/ جلد اول/ صفحهى 219/ لندن1363.منبع: نشریه بخارا - شماره 32
[ دوشنبه 92/9/11 ] [ 10:7 صبح ] [ علیرضا حسینی ]
سلطان محمد نگارگر
نظامالدین سلطان محمد تبریزی یا عراقی، نگارگر چیرهدست عهد صفوی (1477 تا 1555 میلادی) نقاش دربار شاه تهماسب صفوی است. [1][2]
محتویات
سبک
سبک نگارگری سلطان محمد، مکتب تبریز (دور? دوم) شناخته میشود. آثار وی در میان? نخست زندگی هنری، متاثر از شیو? هنری ماقبل صفویان در غرب ایران بوده، اما پس از آن، جریان های نوین رایج در دربار صفوی را منعکس میکند. برای پار? نخست میتوان از آثارش در شاهنامه تهماسبی (مشهور به هافتون)، و برای پار? متاخر، نگاره های وی در دیوان حافظ (1531 تا 1533 میلادی) را برشمرد. [2]
زندگی
در سال 906 قمری، شاه اسماعیل صفوی، تبریز را فتح کرده و بر کارگاههای هنری بازمانده از آق قویونلوها استیلا یافت. در این میان سلطان محمد نگارگر نیز به خدمت وی درآمد. در سال 916 قمری، شاه اسماعیل هرات را فتح کرده، وارث دستاوردهای باشکوه هنری دربار تیموریان گردید، و فرزند خردسالش تهماسب میرزا را به امارت آن دیار گماشت. روایت است که تهماسب در شش سالگی از محضر سلطان محمد نگارگر در تبریز فنون نقاشی را آموخت. تهماسب زمانی که در 930 قمری به تخت نشست، هنرمندانی را از هرات به تبریز منتقل نمود، که از آن میان کمالالدین بهزاد شاخصترین آنان است. بهزاد از 928 ریاست کتابخان? شاهی و کارگاههای وابسته به آن را به دستور شاه اسماعیل بر عهده داشت. در تبریز سلطان محمد از محضر استاد بهره برد، و به سال 924 قمری، و پس از فوت وی، جانشیناش در ریاست کارگاههای سلطنتی گردید. [1] [2] [3] [4] [5]
آثار
برجستهترین آثار سلطان محمد در شاهنامه تهماسبی، خمس? تهماسبی و دیوان حافظ [6]جلوهگر است. سرپرستی صد صفح? نخست از شاهنام? تهماسبی بر عهد? وی بوده، و نگارههای دربار کیومرث، جشن سده [7]، شکست دیوان به دست تهمورث[8] و کشته شدن دیو سیاه به دست هوشنگ از نگارههای برجست? وی در این شاهنامه است. همچنین وی آثاری در مثنوی جمال و جلال محمد آصفی، کلیات میرعلیشیر نوایی، مثنوی گوی و چوگان (خالنامه) عارفی نگارگری کردهاست. [1] [9]
نگارخانه
پانویس
- ↑ پرش به بالا به: 1?0 1?1 1?2 سلطان محمد، نظامالدین در ویکی روسی
- ↑ پرش به بالا به: 2?0 2?1 2?2 سیمای سلطان محمد نقاش، نوشت? یعقوب آژند، 1384، شادرنگ
- پرش به بالا ↑ آشنایی با مکتب قزوین، همشهری
- پرش به بالا ↑ بهنام، عیسی، تاثیر هنر کمالالدین بهزاد، درصفحات مصور نسخههای خطی دوران شاهاسمعیل اول
- پرش به بالا ↑ بهنام، عیسی، مکتب دوم هنر نقاشی ایران درتبریز
- پرش به بالا ↑ نگار? برگی از دیوان حافظ به قلم سلطان محمد در موز? متروپولیتن
- پرش به بالا ↑ نگار? جشن سده در موز? متروپولیتن
- پرش به بالا ↑ نگار? چیرگی دیوان به دست تهمورث در موز? متروپولیتن
- پرش به بالا ↑ زندگینام? سلطان محمد تبریزی به روایت دکتر یعقوب آژند
[ دوشنبه 92/9/11 ] [ 10:6 صبح ] [ علیرضا حسینی ]
ویژگی های مینیمالیسم
- سادگی و ایجاز. (( مهمترین ویژگی))
- تکرار و سریال گونه بودن.
- کاهش شی به اشکال اصلی هندسی، دقیق، خشک وبا کناره های تیز و استفاده از فرمهای واحد.
- استفاده از رنگهای عموماَسرد و صنعتی.
- نفی مفاهیم عمیق فلسفی، سیاسی و اجتماعی .
- نفی هر گونه تاریخ گرایی و تاکید بر ادراک مستقیم، یکباره و کلی، مواجهه بیننده با شی.
[ دوشنبه 92/9/11 ] [ 10:1 صبح ] [ علیرضا حسینی ]
نقاشی
مینیمالیسم در نقاشی با کازیمیر مالویچ "kazimir Malevich" آغاز شد. وی سبک مینیمالیسم را با آثار ساده و هندسی خودنظیر مربع سیاه “ Black Square " 1913 و سفید روی سفید “ White on White " 1918 برای دیگران تشریح کرد.
هم زمان با مالویچ، پیت موندریان " Piet Mondrian " با نقاشی های توری مانند خود در ارائه ی سبکی جدید و در مقابله با اکسپرسیونیسم کوشش می نمود.
نقاشان مینیمال بیش از اینکه به احساسات شخصی و بیان آنها علاقه مند باشند، نگاهشان به یک روش منطقی و مفاهیم فیزیک عمومی مانند تصاعدهای ریاضی و جاذبه بود. مینیمالیست ها از خط های راست بسیار استفاده جستند، و استفاده از هنرشان را برای محصولات تجاری ممنوع کردند. این نقاشان سعی بر استفاده حداقلی از رنگ ، وبه کار بردن رنگ های خالص و اصلی در نقاشی های خود .
مارک روتکو " Mark Rothko " از صاحب نظران این سبک در نقاشی می گوید:
"من یک نقاش آبستره " Abstract " نیستم و علاقه ای به ارتباط میان رنگ ها و شکل ها ندارم. تنها چیزی که برای من مهم است بیان احساسات ساده و اولیه انسان در رابطه با سرنوشت، بدبختی، شادی و... است؛ نقاشی باید معجزه آسا باشد."
نقاشان مینیمال:
ـ کازمیر مالویچ kazimir Malevich
ـ پیت موندریان Piet Mondrian
ـ مارک روتکو Mark Rothko
ـ سل لویت Sol LeWitt
ـ فرانک استلا Frank Stella
[ دوشنبه 92/9/11 ] [ 10:0 صبح ] [ علیرضا حسینی ]
کازمیر مالویچ kazimir Malevich
تولد : 23 فوریه 1879 – استان کیف – امپراطوری روسیه
وفات : 15 می 1935 – لنینگراد – اتحاد جماهیر شوروی
کارها : مربع سیاه 1913 – سفید روی سفید 1918
White On White
Black Square
Black Circle
Black Cross
[ دوشنبه 92/9/11 ] [ 9:58 صبح ] [ علیرضا حسینی ]
نگاهی به زندگی و آثار آنسلم کیفر نقاش آلمانی
من برای دین اهمیت بسیار زیادی قائلم
بدون شک از پایان دهه پنجاه به بعد گذر از مرزهای متعارف و معمول نقاشی و مجسمهسازی در سطحی گسترده، دلائلی خاص داشته است، ولی معلوم کردن آنها، قطعاً کاری دشوار است. از میانه دهه پنجاه به این سو، تعداد زیادی از آثار و فعالیتهای مختلف بهعنوان هنر عرضه شدهاند که شاید بتوان گفت بجز یک ویژگی مشترک، وجه مشترک دیگری با هم ندارند و آن ویژگی مشترک چیزی نیست جز این واقعیت که این آثار نه نقاشیاند، نه مجسمه، و نه گرافیک. این پدیدهها اکثراً پیشینهای در تاریخ هنر مدرن دارند که اگر به گذشتهها بنگریم، متوجه این قرینهها خواهیم شد؛ گوئی تاریخ هنر از نو تکرار میشود اما با شکلی متفاوتتر و البته عجیبتر. گرچه بعضی از این پدیدهها به حوزههای دیگری با نامهای مختلف سر بر کشیدهاند، اما نمیتوان از زدن برچسب هنر به آنها امتناع کرد؛ چراکه هنر فقط مختص نقاشی و مجسمهسازی با فرمهای سنتی نیست.
بعضی از پدیدارهای هنری بعد از دهه پنجاه، چنان عجیب و غیرمعمولند که انسان در وهله اول دچار حیرت میشود و بر سر دوراهی تردید در قبول این آثار بهعنوان آثار هنری یا عدم پذیرش آنان بهعنوان هنر، قرار میگیرد. مثلاً هنرمندی به نام «کریستو» بخشی طولانی از ساحل استرالیا را با پلاستیک بستهبندی کرده و محوطه بزرگی را در کالیفرنیا با پارچهای نارنجی رنگ پوشانده است و جالب این است که هر دوی آنها را بهعنوان اثری هنری عرضه کرده. نمونه دیگر، نیوتن هریسون آمریکائی ست که از سالها پیش به فکر اجرای پروژهای بسیار جالب و دیدنی ست (البته هریسون تا امروز هم به دنبال اجرای این پروژه است، اما اجرای آن مستلزم توافق مقامات نظامی آمریکاست که به زمان زیادی برای کسب موافقت آنها نیاز دارد) وی قصد دارد، موشکهای نظامی از دور خارج شده آمریکا را که در انبارها نگهداری میشود، به جوّ بالای کالیفرنیا پرتاب کند تا با تخلیه مواد شیمیائی بتواند یک شفق مصنوعی ایجاد کند. این پروژه که با صرف هزینهای فوقالعاده و دور از ذهن، قابل اجراست منجر به تجربهای کوتاه ولی حیرتانگیز خواهد شد. انسان امروز از خود میپرسد که آیا این عمل، یک مزاح ناشی از جنون خودبرزگبینی نیست؟ همچنین باید پرسید آینده هنر به کجا خواهد انجامید؟
در میان هنرمندان معاصر نیز هستند کسانی که نگاهی عمیق و ژرف به هنر و زندگی انسانها دارند و ارتباطشان را نیز با گذشته، نهتنها قطع نکردهاند، بلکه بنوعی در صدد تجدید آن (البته به شکلی دیگر) هستند. آنسلم کیفر یکی از مهمترین و شناخته شدهترین آنهاست.
«نقاشی از منظر کیفر»
«آنسلم کیفر» (ANSELM KIEFER) در سال 1945 در دو نواشینگن آلمان غربی به دنیا آمد و بعد از آنکه در فرایبورگ به تحصیل حقوق و زبان فرانسه پرداخت، در کارلسروهه به نقاشی روی آورد. او از 1971 تا 1972 نزد یوزف بویز (JUSEF BEUS) که از هنرمندان معاصر آلمان است، در آکادمی ملی هنرهای تجسمی دوسلدورف ادامه تحصیلاتش را در رشته نقاشی پی گرفت. در سال 1969 اولین نمایشگاه انفرادیاش را برپا کرد و همان سال در 17 نمایشگاه مختلف در انجمن هنرمندانِ هانوور شرکت کرد. در سال 1971 ساکن هورنباخ واقع در منطقه کوهستانی «اُدِنوالت» (جنوب غربی آلمان) شد و تا امروز در همان مکان به سر میبَرَد.
در حدود سال 1969، او در آثارش دغدغه رابطه فرهنگ آلمان با نازیسم داشت، رابطهای که به گونهای نمادین در کتابهای مصور و نقاشیها و بعد مجسمهها و چیدمانهایش نیز انعکاس دارد. پس از آن، نقشمایههای وی گسترش یافتند و به سرنوشت هنر و همه معارف انسانی راه یافتند. کیفر، ازجمله مهمترین هنرمندانی است که به احیای اکسپرسیونیسم پرداختهاند. وی تاریخ را نقاشی نمیکند، بلکه آن را تفسیر میکند. معروفیت او قبل از هر چیز، به سبب خلق نقاشیهای ابزاری اوست. کیفر در آثارش از ابزار و مصالح مختلفی استفاده میکند. برای مثال، در نقاشی بدون عنوانی که در سال 1984 پدید آورد، از امولسیون، حصیر، سرب، لاک صدفی و مانند اینها استفاده کرد. او در مجموع آثارش، بهطور کلی بنوعی در کنکاش و درگیری با گذشته آلمان است؛ موضوعاتش نیز اغلب برانگیزاننده نسل جوانند. در آثار وی دوران حاکمیت نازیسم در آلمان به طرزی چشمگیر منعکس میشود.
آنسلم کیفر که از یوزف بویز و گئورگ بازلیتس، بسیار جوانتر بود، بشدت تحت تأثیر هنر آنها قرار داشت. وی در سالهای2-1971با بویز مراوده داشت و در سال 1973 دوستی نزدیکی با «بازلیتس» برقرار کرد اما حتی پیش از این زمان و قبل از دوستی و نزدیکی با این دو هنرمند، نقشمایه محوری خود را یافته بود، یعنی: گذشته آلمان از منظر رخدادهای تاریخی و اولویتهای منعکس شده در نوع ارزشهای فرهنگیاش که هم به صورت شخصی و هم بهعنوان یک بیماری ملی پنهان تجربه شده بود.
سوژههای نمادین کیفر، شخصیتهای معروف و رهبران فکری بودند که مردم آلمان هویت خود را در وجود آنها مییافتند و برای توجیه رعب و وحشت دوران حکومت نازیها از وجودشان استفاده و سوءاستفاده کرده بودند. او، ضمن به تصویر کشیدن این سوژهها، به نقاشی تاریخی ـ که با ارزشترین و تحسین شدهترین هنر تجسمی غربی است ـ قدرت و مطلوبیتی تازه بخشید.
هنر کیفر از ابتدا، حال و هوای دینی ـ مذهبی داشت. او خود میگوید: «من برای دین اهمیت بسیار زیادی قائلم، زیرا از علم پاسخی به دست نمیآید». اساطیر کهن و نقشمایههای عهد عتیق، اخیراً در هنر او انعکاس یافتهاند، تا دامنه دلالتهای آن را به فراسوی مرزهای آلمان بگسترانند.
هنر کیفر تا حدودی نیز متأثر از شیوههای نگاه باروک به جهان است ولی سبک و لحن او زاهدانه است و بیش از آنکه تجلیلکننده باشد، توجیهآمیز و ندامتجویانه است. در روزگاری که رنگهای تند و پرطنین مورد علاقه و توجه مردم و هنرمندان است تابلوهای او سیاه و قهوهایاند و با زبانی شاعرانه که برای فهم آن باید تأمل کرد، از آتش و مرگ سخن میگویند؛ اما این تابلوها، امید را نیز منعکس میکنند، امیدی که در شعر او نیروئی خلاقه و زنده است و در کارهای اخیرتر وی نیز با این ایده نمود مییابد که «شَر، مستلزم خیر است».
کیفر هدف خود را با جدیتی خللناپذیر، دنبال میکند و روشهائی را که به کار میگیرد، عمیقاً سنجیده است. کتابهای تدوین شده، باسمههای چوبی و تابلوهای بزرگ، رسانههای بیانی او به شمار میروند و او در این رسانهها از مواد و فرایندهای مختلفی غیر از رنگ و کُلاژ استفاده میکند که از سال 1981به بعد، نی، شن، سرب و دیگر فلزات را شامل میشوند و همیشه مفهوم نمادین و زیباشناختی دارند. در تابلوی «بدون عنوان» (1984)، نردبانی دیده میشود که در محور قرار دارد. این نردبان را میتوان نشانه فاصله گرفتن و همچنین گذر از جهان مادی و دوری جستن از پویش شر دنیوی دانست جالب اینجاست که نردبانِ تابلوی بدون عنوان از سرب ساخته شده و واضح است که سرب را در کیمیاگری،دارای روح میدانند و معتقدند که کبوتر سفید را تداعی میکند. گفتهاند که پله اول نردبان صعود به آگاهی (که در عهد عتیق آمده) از سرب بوده است. تابلوی بدون عنوان (کیفر) بهطوری صریح از بازنمائیهای اواخر قرون وسطا از نردبان یعقوب در عهد عتیق، نشان دارد. هنرمندانی امثال کیفر، اصرار دارند هنر را از قلمروئی که به آن محدودش ساختهایم، یعنی سرگرمی و لذت، خارج سازند. هنر نباید سهلالحصول و پیش پا افتاده باشد. هنرمندان به توجه ما نیاز دارند، نه به تأیید و تکذیب ما. آنها مخاطب را جدی میگیرند و این خیلی مهم است.
آنچه تا حدودی میتواند ویژگی معنا و مضمون هنر در دهه 1980 به شمار آید، این است که از نو با قالبهای نمادین بیان گردد. مضمون، نزد کیفر، فرهنگی و عالمانه است.
«بینالنهرین» عنوان یکی از چیدمانهای کیفر است که اشارهای به گذشته و آینده هنر دارد. عنوان آلمانی اثر «ZWEISTROMLAND» به معنای بینالنهرین یا بین دجله و فرات است که به گاهواره تمدن شهرت دارد و مرکز نخستین کتابخانه بزرگ جهان است. کتابهای حجیم با جلدهای سربی در قفسههای فولادین و غولآسا، نماد دستآوردهای انسانیاند که اشارهای دوپهلو دارند؛ یعنی هم گورستان کتاب را مجسم میکنند و هم منابع قابل رجوع را. جلدهای سربی هم بازدارندهاند، هم حفظکننده. لولههای سربی پر از آب، بر فراز فریم فولادی دیده میشوند و نماد دوشهریاند که در عنوان آلمانی اثر مستترند.
سازه دارای مقیاس فوق انسانی ست، کتابخانهای است برای تحولات کهن یا خدایان آینده. کیفر بهطور ضمنی از قدرت و ارزش دانش و نیز دشواری آن سخن میگوید. او ضمن کار کردن با زبان تجسمی و فاصله گرفتن از آن، هم ضابطههای هنری موجود را تحکیم میکند و هم ضابطههای جدیدی به وجود میآورد.
تابلوی «نقاشی زمین سوخته» یکی دیگر از کارهای باارزش کیفر است. این تابلو روایتگر جنگ است؛ جنگی ویرانگر و سوزاننده که جز خرابی و ویرانی حاصلی ندارد. این نقاشی همچنین یادآور سرزمینی ویران شده است که میراث جنگ به شمار میرود. خط افق چنان کوتاه و نزدیک به زمین ترسیم شده که تماشاگر بیاختیار خود را درون صحنه حس میکند؛ گوئی در جهانی سوخته و تباه شده قرار دارد.
در پسزمینه تابلو، شبح جنگلی هویداست که درون مهی از دود پوشیده شده است. در قسمت پائین سمت راست تابلو، حفرهای عمیق به رنگ سیاه کهربائی دیده میشود. در قسمت بالای سمت چپ با خطی خمیده و نگارشی ـ تزئینی عبارت زیر حک شده است: «نقاشی زمین سوخته».
در تابلوئی که کیفر خلق کرده، همهچیز سوخته و ویران شده است، زندگی جریان ندارد؛ نه سبزهای، نه آدمی و نه حتی حیوانی، دیده نمیشود. گوئی تصویری از آخرت و پایان دنیاست. تابلو با وحشت نفس میکشد و از نفسهای سرد و سهمگین آن بوی مرگ به مشام میرسد. رنگ خاکستری زمینه، وحشتناک و مخوف است، درست مثل جنگ. شاخههای درختان شکسته، و چنان خمیده و کج هستند که گوئی از درد به خود میپیچند. دود غلیظی که در تابلو دیده میشود، به جای اینکه به آسمان صعود کند، به طرف زمین خزیده است و به چاله سیاه منتهی میشود؛ چالهای که یادآور دنیای مردگان و اشباح است و گوئی با حرص و ولع، زندگی را به درون خود میبلعد. در مجموع گوئی که این تابلو با زغال حاصل از سوختن جهان در آتش جنگ، ترسیم شده است، رنگ از آن گریخته و تصویر مبهمی از آن در کابوسی سهمگین به جا مانده است.
[ دوشنبه 92/9/11 ] [ 9:52 صبح ] [ علیرضا حسینی ]
معرفی استاد سید محمد احصایی یکی از هنرمندان پر کار در عرصه ی گرافیک معاصر ایران بهمراه برخی از آثار
متولد سال 1318در شهر قزوین است.
وی گرافیست، خوشنویس، مولف و کارشناس هنری ماهری است.
فارغ التحصیل دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران است.
استاد دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران، دانشگاه الزهرا و هم چنین برای اولین بار گرافیسم خط را دانشکده هنرهاى زیبا آموزش داد.

نقاش برگزیده نمایشگاه وزارت فرهنگ و هنر در سال 1351، عضو رسمی هیئت علمی دانشگاه تهران در سال 1383های -1357، دو دوره عضو شورای عالی انجمن خوشنویسان ایران و شورای عالی تعیین شایستگی استادی در سال های 1367-1364، عضو شورای عالی هنرهای تجسمی کشور در سال 1367، عضو هیئت امنای انجمن خوشنویسان ایران در سال 1375، عضو هیئت موسس انجمن
هنرمندان نقاشی ایران در سال 1376، عضو شورای عالی صنفی طراحان گرافیک ایران در سال 1377، عضو هیات داوری نمایشگاه های متعدد و داوری در دوسالانه ی های نقاشی، گرافیک و جشنواره نقاشی و خوشنویسی جهان اسلام در سال های 1380-1365،

عضو پیوسته فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران در سال 1382
تحریر قرآن کریم به قلم ریحان، ده جزو در حال ادامه از سال 1364
طراحی و اجرای 230 متر مربع سفال لعابدار نقش برجسته برای سفارتخانه ایران در ابوظبی امارات متحده عربی در سال 1370-1367
تحریر (دیوان حافظ) به قلم نستعلیق در حال اجرا از سال 1382
جوائز:
نفر اول مسابقه نقاشی دانشجویان هنرهای تجسمی، 1347
جایزه ملی دولت فرانسه در جشنواره جهانی کانی سورمر، 1354
اولین نقاش برگزیده سال، 1352
دریافت جایزه اول نمایشگاه کانى سورمر در سال 1355
جزو 23 نفر معرفی شده چهره های ماندگار به عنوان خطاط گرافیست برگزیده چهره های ماندگار از طرف صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، 1383
دریافت مدال ملی درجه یکم فرهنگ و هنر از ریاست جمهوری
[ دوشنبه 92/9/4 ] [ 2:12 عصر ] [ علیرضا حسینی ]
غول (نقاشی)
غول (1810 میلادی) نام تابلوی نقاشیای است که تا سال 2008 منسوب به نقاش اسپانیایی فرانسیسکو گویا (1746 - 1828 میلادی) بود اما اکنون رسما آن را بهعنوان اثری از آنسنسیو ژولیا از شاگردان وی میدادند. این اثر چند سال قبل از آن که کشف شود که اثر این نقاش مشهور نیست، بسیاری از کارشناسان را در مورد رسم این تابلو توسط وی به شک انداخته بود. غول (به اسپانیایی: El Coloso) بر خلاف دیگر آثار معروف فراسیسکو گویا، مانند دوم ماه می 1808 و سوم ماه می 1808 یا ماجای برهنه، مورد توجه قرار نگرفتهاست که همین تفاوت نیز کارشناسان را بر آن داشت تا تحقیقات گسترده ای در رابطه با آن انجام دهند. در هنگام تحقیقات نیز، در گوشه ای از تابلو علامت A.J که در واقع امضای آنسنسیو ژولیا که یکی از شاگردان اوست، کشف شد و این دلیل نیز شک و تردیدها را در مورد عدم رسم تابلو توسط فرانسیسکو گویا به یقین تبدیل کرد.
فرانسیسکو گویا از آخرین بازماندگان نسل استادان کهنه کار اروپایی (به انگلیسی: The Old Masters) (لقبی که به نقاشان اروپایی پیش از قرن نوزدهم اطلاق میشد) و از پیشگامان دوران پیش از مدرنیسم است که فلسفه ذهنی و تکنیک به کار رفته در آثارش، سالها بعد مورد استفاده نقاشان بزرگی چون اوارد منت و پابلو پیکاسو قرار گرفت.
در این اثر، یک غول از یک روستای اسپانیایی در مقابل ارتش ناپلئون بناپارت که به غول اروپا (به انگلیسی: The Colossus of Europe) مشهور بود، محافظت میکند. این جنگ که هفت سال به طول انجامید در نهایت به استقلال اسپانیا در 1814 از فرانسه ختم شد.
تابلوی مشهور غول بین سالهای 1808 تا 1812 کشیده شده است. این اثر بینظیر از سال 1931 جزء داراییهای موزه پرادوی اسپانیا بوده است. روی تابلوی کوچکی که کنار نقاشی غول در این موزه قرار دارد هنوز نام فرانسیسکو گویا به چشم میخورد البته مسئولان موزه بهزودی این تابلو را برداشته و تابلوی جدیدی را در کنار این نقاشی نصب و احتمالا روی آن خواهند نوشت « این نقاشی توسط یکی از دوستان گویا کشیده شده است».
به این ترتیب موزه پرادو یکی از مهمترین تابلوهای گویا را از دست میدهد. این تابلو که بیش از نیم قرن مظهر نیروی خلاقیت فرانسیسکو گویا نقاش سرشناس اسپانیایی به شمار میرفت یکی از بزرگترین دیدنیهای موزه پرادو بود که همواره مورد شگفتی دوستداران هنر در سراسر جهان قرار میگرفت و در منابع تخصصی هنر از این تابلو بیش از دیگر آثار گویا یاد میشد.
منابع
- Wikipedia contributors, «Francisco Goya», Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Francisco_Goya&oldid=198024010 (accessed March 14, 2008),
- «Professor Antonio Pereles», Fundetel Spanish Art Magazine, http://eeweems.com/goya/fundetel.html, (accessed March 14, 2008).
[ دوشنبه 92/9/4 ] [ 1:54 عصر ] [ علیرضا حسینی ]
بهجت صدر
بهجت صدر (1303-1388) نقاش ایرانی بود.
او زاده اراک است. پدرش محمد صدر محلاتی و مادرش قمر امینی صدر از خانوادههای سرشناس اراک بودند.
بهجت صدر در سال 1333 با رتبه? نخست در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پایان نامه هنری دریافت کرد. سپس در سال 1334 بورسی برای هنرآموزی از Accademia di Belle Arti در ایتالیا گرفت. در سال 1335 برنده جایزه سیمین همترازی شهر سنویتو شد و یک پرده او به همراه چند کار از نگارگران جوان ایران در دوسالانه ونیز پذیرفته شد.
در سال 1336 نخستین نمایشگاه انفرادی او در نگارخانه «پینچو» در رم برگزار شد و در سال 1339 پس از زناشویی با مرتضی حنانه در دانشگاه تهران به آمورش نگارگری میپردازد و تنها فرزندش، دختری بنام میترا که کاکوتی صدایش میزنند، را به جهان میآورد.
در سال 1341 نیز در سومین دوسالانه تهران، جایزه نخست را میگیرد و نگارههایش به دوسالانه سی و یکم ونیز، فرستاده میشود. در سالهای پایانی دهه? شصت بیماری سرطان سینه را در او نشان یابی میکنند . ورا که او هنوز نگاره گری را با آسوده دلی دنبال میکند.
بهجت هشیارانه در پردههای تازهاش رنگهای سرد و مات را با بازی سایه روشنها به هماهنگی و با مواد گوناگونی همچون چوب، فلز، رنگ روغن و اکرلیک و دیگر ماتهها به کار میبرد. کارهای آبستره وی یادآور پردیسها و باغهای پارسی ست.
منبع
[ دوشنبه 92/9/4 ] [ 1:41 عصر ] [ علیرضا حسینی ]
آرامگاه اسماعیل سامانی
آرامگاه اسماعیل سامانی (آغاز ساخت: 271 خورشیدی، پایان ساخت: 322 خورشیدی) در مرکز شهر بخارا و یکی از مهمترین بناهای باستانی آسیای میانه بشمار میرود.
تا چند دهه اخیر بیشتر این آرامگاه در زیر خاک قرار داشت، و ازینرو در گذشت زمان آسیب چندانی بخود ندیدهاست. امروزه تمام آن از زیر خاک در آورده شدهاست. این آرامگاه کهنترین آرامگاه ایرانی تاریخدار است. در ساخت این آرامگاه از معماری شیوه رازی الگوبرداری شدهاست. آجرکاری آن پیچیدگی یسیار زیبایی دارد (ببینید). بنا یک چهارگوش 10 در 10 متر است و دارای گنبد نیم کرهای که در چهار بخش آن چهار بنای کوچک ساخته شدهاست. گنبد بر فراز اتاق چهار گوشی به کمک کنج استوار شده که قابل مقایسه با شیوه گنبدسازی در دوره پارتی و ساسانی است و سبک آن شباهت زیادی به آتشکدههای ساسانی دارد. نوه اسماعیل نیز در همین آرامگاه بخاک سپرده شدهاست. مزار قائد، آرامگاه محمد علی جناح بنیانگذار پاکستان و آرامگاه کشتهشدگان واقعه لهاکخان در بجنورد ازین آرامگاه الگوبرداری شدهاست.
مقبره سامانیان یا آرامگاه اسماعیل سامانی به شکل یک چهارگوش 10 در 10 متر با گنبد نیم کره ای که در چهار بخش آن چهار بنای کوچک ساخته شده است، طراحی گردیده. گنبد بر فراز اتاق چهار گوشی به کمک کنج استوار شده که قابل مقایسه با شیوه گنبدسازی در دوره پارتی و ساسانی است و سبک آن شباهت زیادی به آتشکده های ساسانی دارد. احتمالا این بنا مقبره خانوادگی تنی چند از سلاطین خاندان سامانی بوده و تاریخ بنای آن را می توان بین 913 تا 943 میلادی دانست. از لحاظ قدمت این آرامگاه چهارمین مقبره اسلامی و کهن ترین آرامگاه ایرانی تاریخ دار شناخته شده است. در حال حاضر هنوز توضیح قانع کننده ای در مورد شکل این آرامگاه (مقبره به شکل خرگاه کامل است که به شکلی متناسب روی چهار دیوار صاف قرار دارد. و چهار گنبد کوچک تزئینی در حاشیه خارجی گنبد اصلی ساخته شده) و استفاده خارق العاده و منحصر بفرد از آجرکاری در آن بدست نیامده است. به طوری که آجرکاری آن پیچیدگی یسیار زیبایی دارد و با استادی هرچه تمامتر برای ایجاد نگاره های گوناگون بر سطوح داخل و خارج آن و ساختن حواشی انواع قابها و قاب بندی ها و حتی ایجاد لچک ها یا لوزی های نامنظم و خمیده چهارگوشه قاعده گنبد استفاده شده است. مقبره اسماعیل سامانی گرچه بنای بسیار کوچکی است؛ ولی سادگی و موزون بودن اجزای آن و به خصوص تزیین فوق العاده در سطوح داخلی و خارجی، این بنا را در زمره شاهکارهای معماری صدر اسلام قرار داده است.[1]
نگارخانه
منابع
- دانشنامه بزرگ اسلامی ج 8
[ دوشنبه 92/9/4 ] [ 1:24 عصر ] [ علیرضا حسینی ]